او مي ايد ، با قرآن محمدي در سينه ، با ذوالفقار علي در دست و با مهر فاطمه در دل
ميدانم وقتي كه بيايد ، من به زير باران چشمانم بوي ياس سپيد خواهم گرفت و بر اسمان دلم از ابرهاي عاطفه ، عشق باريدن خواهدگرفت
دلم ميخواهد باز پرواز كنم و ديوار سخت غربت را در هم شكنم
دلم ميخواهد .......
دلــم بــهــانــه ي ديــــدار يـــار مي گيرد
فــراق انــكه بـــود غـمـگـسـار مي گيرد
بـيـا بـيـا كــه بــه رويــت نـظر كـنـم يكدم
و گـــرنــه جـــان مــرا انـتـظـار مي گـيـرد
دلــم قــرار نــدارد ، بـيــا اي قـــرار هـمـه
ز يــك نـگاه تـــو ايــن دل قــرار مي گـيـرد
بـيـا اي لـيـلي عـالـم ببيـن كـه هـر مجنون
ســراغ كــوي تــو ديــوانــه وار مي گـيـرد
ميلاد خجسته ي يگانه منجي عالم بشريت ، چشمه ي جوشان كوثر ، گلدسته ي گلستان آستان قدسي ، ستاره ي درخشان آسمان ولايت و امامت ، قائم آل محمد ، صاحب العصر و الزمان ، حضرت حجت ابن الحسن مهدي موعود ، عج الله تعالي فرجه الشريف ، بر همه ي دلباختگان و شيفتگان حضرتش